شیرین زبونی
خوشکلم این روزا خیلی با احساس شدی طوری که یکی از مربیای مهد هم اینو گفت مثلا دستاتو دور گردنمون حلقه می کنی میگی دوستت دارم و شروع می کنی به بوس کردن
وقتی یه کار اشتباه می کنی من و بابا بهت کم محلی می کنیم معذرت خواهی می کنی می چسبی بهمون پشت هم میگی بخند بخند .. تا نخندیم دست از سرمون برنمی داری بعضی مواقع واقعا روحیه مون رو عوض می کنی مثلا اگه ناراحت باشیم تمام تلاش خودتو می کنی تا ما رو شاد کنی واقعا این رفتارتو دوست دارم و دلم میخواد همیشه همینطوری بمونی
یه روز از شما پرسیدم وقتی بزرگ شدی دوست داری چکاره شی ؟
- پلیس
برام جالب بود که چرا دوست داری پلیس بشی پرسیدم مگه پلیسا چکار می کنن ؟
- جریمه می کنن
فهمیدم عشقه جریمه کردن باعث شده به شغل پلیسا علاقه مند بشی(حالا هر که ندونه فکر می کنه چقدر ما جریمه شدیم تو این چند سال فقط یه بار جریمه به خاطر کمربند البته در حضور شما )
یه روز صبح از خواب بیدار شدی گفتی مامان حالم اصلا خوب نیست گفتم پس صبحونه نخور تا خوب شی از اونجایی که خیلی شکمو ثشریف دارین گفتی
- حالا یه کم بهتر شدم مامان
وقتی بی سرو صدا مشغول یه کاری شدی صدات می زنم پارسا داری چکار می کنی ؟
- دارم شیطونی می کنم
توجیه همه اشتباهاتت اینه که حواسم نبود روزی نیست که چندبار از این جمله استفاده نکنی
انقدرم مظلوم نمایی می کنی
تازگی ها خیلی به نقاشی علاقه مند شدی و دائما یه دفتر و جعبه پاستل دستته و مشغولی
عکس گرفتن رو دوست داری تا میخوای بری مهدکودک میگی مامان یه عکس بگیر