پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

پارسا كوچولو

عکس های آتلیه سه سالگی

   آن روز که به دنیا آمدی، یک نفر بودی برای یک دنیا ولی حالا یک دنیا هستی برای من    این قدر تو رو دوست دارم که هیچ کسی کسی رو اینجوری دوست نداره این قدر برات می میرم قد یه دنیا خوبی قد هزار تا ستاره بی تو دلم میگیره، وقتی تنها میشم کارم انتظاره این قدر تو رو دوست دارم که هیچ کسی کسی رو اینجوری دوست نداره وقتی نگاهم می کنی قشنگیاتو دوست دارم حالت معصوم چشات رنگ نگاتو دوست دارم  وقتی صداتو میشنوم دلم برات پر می زنه ترس یه روز ندیدنت غم بزرگ قلبمه       با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! ...
1 ارديبهشت 1392

خریدهای تابستانه

خوشکل مامان دیروز من و شما و بابایی رفتیم خرید ، چند مدل لباس تابستونه گرفتیم که امیدوارم خوشت بیاد البته موقع خرید چون حوصله نداشتی که لباسا رو واست بپوشم از دستم می گرفتی میذاشتی کنار می گفتی نه نمی خوام . نمی دونم شایدم نگران جیب بابا بودی ؟!! این یکی هم هفته قبل خریدم. راستی یه خبر خوب نادیاجون (دختر خاله) که پنج ماهه بارداره نی نی ش پسره دومین کادوشو هم دیروز گرفتم . اولین کادوشم یه لباس سه تکه سرمه ای سفید بود که از مشهد خریدم. ...
22 فروردين 1392

تعطیلات نوروز 92

تعطیلات عید نوروز امسال هم مثل هر سال خیلی سریع سپری شد چند روز اول که درگیر تولد شما بودیم سه روز رفتیم شهرستان ، مابقی هم مشغول دید و بازدید و تفریح ولی خیلی بهمون خوش گذشت چون هرجا بودیم همه دور هم بودیم و بساط خنده و رقص شما برپا بود ، دیگه حسابی معروف شدی هر جا می رفتیم دعوتت می کردن به رقص ، شما هم  از خدا خواسته می گفتی آهنگ بذار برقصم .    رودخونه کنار سد سلمان فارسی   مثل همیشه عاشق آب بازی ، با اینکه یه کم هوا سرد بود ولی نتونستیم مانع رفتن شما به رودخونه بشیم.   نمای کلی از سد سلمان فارسی         تو...
21 فروردين 1392

سال نو مبارک

    ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن سال نو مبارک لحظه تحویل سال ساعت 14:31 سفره هفت سین سال92 عیدی خاله شمسی به شما که با وجود مشغله های زیادی که داشت خودش اونو درست کرد. قبل از سال تحویل خواب بودی حدودا ده دقیقه مونده بود که بیدارت کردیم خیلی ناراحت بودی ولی بالاخره هر طور شده بود تا لحظه سال تحویل سرحال شدی ما که دعا می کردیم دستاتو بالا گرفته بودی و دعا می کردی ، قران رو برداشتی می گفتی می خوام بخونم . اولین عیدی رو از بابایی گرفتی که پنجاه هزار تومان بود که وسط قران...
7 فروردين 1392