شیرین زبونی ها و کارهای پارسا
دوستای عزیزم سلام
ببخشید چند روز نبودم چند تا دلیل داشت:
1) حسابرسی آخر دوره محل کارم طوری که بعضی شب ها خونه تا وقت سحر بیدار بودم
2) ویروسی شدن سیستم و بالا نیومدن ویندوز و نبود زمان جهت نصب مجدد
تو این چند روز حتی وقت نکردم چند تا عکس از گل پسر بگیرم این عکسا هم به اصرار خودت بود که می گفتی مامان دوربین بیار ازم عکس بگیر.
هر روز که می گذره شیرین زبونیات بیشتر میشه و بیشتر ابراز علاقه می کنی مثلا همین امشب تو بغلم دراز کشیدی و گفتی مامان عزیزمی ، تو بغلت بخوابم .
هر روز دوست داری واسه ناهار پلو درست کنم چند روز پیش وقتی ظرف غذا رو از دستم گرفتی گفتی مرسی مامان غذا درست کردی .
از کلمه دوستت دارم خیلی استفاده می کنی مخصوصا وقتی از دستت ناراحتم. هر چیزو که از یکی می گیری میگی مرسی متشکرم .
وقتی یه لباس جدید می پوشم میگی مبارکه چقدر خوشکل شدی مامان
وقتی میریم مهمونی موقع خداحافظی انقدر بااحساس بغلشون می کنی و میبوسی و پشت سر هم میگی خدافظ که دل طرفو آب میکنی
چند روز پیش موقع خداحافظی از خونه عزیز گفتی ببشید (ببخشید ) مزاحم شدیم .
بعضی وقتا تفنگتو برمی داری و سمت من یا بابا می گیری و میگی می خوام بکشمت !
مامان : چرا ؟ پارسا : چون اذیت کردی
امشب که داشتی سریال مادرانه نگاه می کردی گفتی : وای دعوا کردن آخی یه آهی هم کشیدی بعد گفتی میخوام دعوا کنم و یه باره یقه منو محکم گرفتی اینم از تاثیرات تلویزیون
موقع نماز خوندن یه جانماز هم باید واسه شما پهن کنم بعدم میگی باید چادر بپوشم هر چی میگم مثل بابا نباید چادر بپوشی ولی اصرار می کنی .
هر کیو می بینی میگی این کیه ؟ تو تلویزیون ، عکس و .... مثلا امروز عکس عروسی خاله راضیه رو نگاه می کردی گفتی این مامانِ کیه ؟ گفتم خاله راضیه بچه نداره دستتو مشت کردی و گذاشتی زیر چونه ات گفتی آخی .... راست میگی .
اینا فقط چند تا از کارا و شیرین زبونیات بود تا دلت بخواد از این کارا و حرفا .
الانم خیلی خسته م دیگه بیشتر از این نمی تونم باشه واسه بعد ......