روزهای خوش و ناخوش پارسا
سلام دوستان
وقتی باردار بودم نذر کردم پارسا سالم بدنیا بیاد هر سال محرم به نیت سلامتیش نذری بپزم چون تو آپارتمان نمیشه هر سال زحمتش رو به خاله شمسی میدیم روز جمعه گذشته رفتیم خونه خاله پارسا حسابی درگیر بازی با شوهر خاله بود و حسابی بهش خوش گذشت
از اولی که شروع به تقسیم غذا کردیم همش می گفت غذا میخوام جاتون سبز خیلی خوشمزه شده بود ( عدس پلو) پارسا علاقه خاصی به غذا توی ظرفهای یکبار مصرف داره تا آخر شب مشغول خوردن بود بابا می گفت : نذری کیه ؟ جواب می داد : هاتا (پارسا)
اما روز شنبه یه اتفاق بد واسه پارسا افتاد رفته بود دستشویی پاهای تپلش چون خیس بود تو دمپایی گیر کرده بود وقتی می خواست درشون بیاره یه لحظه ازش غافل شدم خورد زمین و دهانش خورد به لبه سنگی الهی بمیرم خون سرازیر شد من که حسابی ترسیده بودم فقط می گفتم یا امام حسین ....... و گریه می کردم فکر کردم خدای نکرده دندونای جلوش شکسته باشه ولی زبونش زخم شده بود عزیزم خیلی گریه کرد هنوزم که چیزی میخوره اذیت میشه .
چند روزی بود که کمی سرماخورده بود از روز یکشنبه شدید شد از اون روز تا حالا مهد نمیره تا دیشب فوق العاده بی حال بود تب داشت و بی اشتها شده بود
روز یکشنبه عصر خاله شمسی اومد خونمون و مواظبش بود بابا می گفت پارسا داروهای عطاری رو نمی خورد می گفتم اگه نخوری خاله میره خونشون پس لیوانو می گرفت تا آخرش می خورد دوشنبه هم که من دیرتر رفتم سرکار و بابایی زودتر اومد خونه این دفعه دیگه تصمیم گرفتم دکتر نبرمش بیچاره چقدر آنتی بیوتیک بخوره پس بستمش به داروهای گیاهی : چهارتخم - گل ختمی - جوشنده و آش شلغم و سوپ البته د کنارش شربت استامینوفن - دیفین هیدرامین - شربت آویشن و قطره استریل چشمی هم استفاده کردم چون چشمش هم بد عفونت داشت از امروز صبح خدا رو شکر خیلی بهتر شده و دوباره شیطونیهاش شروع شد
یکی از دوستان می گفت شربت آلوئه ورا واسه افزایش مقاومت بدن در مقایل سرماخوردگی خیلی عالیه اونم گرفتم انشاء اله که جواب بده چون از اول پاییز تا آخر زمستون این سرماخوردگی دست بردار پارسا نیست.ولی فکر کنم هیچوقت به اندازه این دو روز نخوابیده بود.
یه چیز جالب این دو روزه پارسا خودشو خیلی لوس می کرد می گفتیم :
غذا می خوای ؟ نه نمی خوام ( با ناز )
دارو نه نه نه ..........
آبمیوه نه نمی خوام
پاستیل آله میخوام میخوام