پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 29 روز سن داره

پارسا كوچولو

آموزشهای پارسا در مهدکودک

1391/11/13 16:23
نویسنده : مامان پارسا
3,703 بازدید
اشتراک گذاری

حدودا ٧ماهی میشه که میری مهدکودک و خیلی هم اونجا را دوست داری طوری که از صبح که از خواب بیدار میشی میگی بریم مهد . بعضی شبا وقتی میام دنبالت با اینکه از دیدنم خیلی خوشحال میشی ولی دلت نمی خوات از مهد بیای بیرون و میخوای منو هم ببری اونجا با هم بازی کنیم مربیا و کمک مربیاتو خاله صدا میکنی موقع خداحافظی چند بار برمیگردی و با همه ( خاله ها و بچه ها ) خداحافظی می کنی تو پانسیون به خانم فرمانی خیلی زیاد علاقه داری البته مربی گروه سه تا چهار ساله ولی شما همش تو کلاس ایشون هستی . خانم فرمانی هم خیلی شما رو دوست داره . از حدودا پانزدهم مهر که آموزش داشتین خیلی چیزا یاد گرفتی ناگفته نمونه که دو ماه اول اصلا حاضر نبودی به هیچ آموزشی توجه کنی و زحمتای خانم جعفری باعث شد که هر روز بهتر بشی البته واسه من مهم این بود بهت خوش بگذره و روابط اجتماعی خیلی خوبی داشته باشی وگرنه حالا حالاها وقت داری که آموزش ببینی مربیا هم خیلی سخت نمی گیرن و آموزش رو همراه با بازی انجام میدن . تایم آموزش از ساعت یک تا پنج عصره  ، شما از ساعت حدودا یه ربع به سه  میری مهد و از ساعت پنج تا یه ربع به نه پانسیون هستی . جنابعالی هم که خیلی تنبل تشریف دارین و تو حرف زدن خیلی کندی بنابراین اون قسمت هایی که مربوط به جمله گویی از روی تصویره خیلی خوب جواب نمیدی

عزیز دلم با دوستاش

 روز 28 دیماه مهدکودک دنیای شیرین جلسه آموزشی برگزار کرد که خیلی جالب بود تو این جلسه بچه ها هر کدوم کاری رو انجام میدادن مثلا پارسا دایره های همرنگ رو کنار هم قرار داد و یه بازی درک فضا که داخل یه کیسه عروسک ، مداد و قیچی قرار داشت از پارسا خواستند سرشو بگیره بالا و دستش داخل کیسه باشه ، هرکدومو که می خواستن از کیسه میاورد بیرون عزیزم خیلی بامزه روی یه صندلی کوچولو پشت میز نشسته بود و خیلی مودب منتظر بود که ازش بخوان کاری رو انجام بده ولی همون جا هم شیطنت داشت و در حال انجام دادن کارش حواسش به پدر و مادرا بود که بهش نگاه می کردن به خاطر همین من تا آخر جلسه یه کتابچه رو جلوی صورتم گرفتم تا شناسایی نشم چون ممکن بود حواسش به من پرت بشه و کارشو خوب انجام نده . بچه ها دو به دو پشت میز می نشستن ، نکته جالب این بود که هیچ کدوم تو کار هم دخالت نمی کردن درحالی که اگه تو خونه باشن خیلی کم پیش میاد که دو تا بچه با هم کنار بیان .

دو تا پارسای جیگر کنار هم

  ( این دو توپولویی که دست همو گرفتن هردوشون پارسا هستن ، پارسای من شش ماه کوچکتره )

خلاصه ای از چیزایی که پارسا جون تو این مدت یاد گرفته  :

نکته : بچه ها بعضی مواقع کارایی که یاد می گیرن رو بروز نمیدن یا چون پارسا هنوز خوب صحبت نمی کنه نمی تونه بعضی چیزا رو بیان کنه توی جلسه متوجه شدم که بچه هایی که خوب جمله سازی می کنن یا سئوالاتی که مربی می پرسید بهتر جواب میدادن حدودا پنج شش ماهی از پارسای من بزرگتر بودن . مواردی که پارسا خیلی خوب انجام میده با ستاره مشخص می کنم .

ریاضیات : مفهوم بالا و پایین (*) – بزرگ و کوچک (*) – کوتاه و بلند (*) – مفهوم عدد ( یک – دو – سه ) (*)  – اشکال هندسی – طبقه بندی بر اساس اندازه

اطلاعات عمومی : شناخت اعضاء بدن و کاربرد آنها  (*) - آشنایی با اتاق خواب و استفاده از آن (*)

زبان آموزی : آشنایی با افعال

تصویرخوانی : (چشم – گوش – دست – پا) (*)

علوم : پرورش حواس پنجگانه (*) – آشنایی با چیستان

مهارتهای زندگی : مراقبت از خود – مستقل در اتاق خود خوابیدن (*)

ارزشهای زندگی : احترام به دیگران

کارهای هنری : بازی با رنگ – اثرگذاری با کف هر دو دست – رنگ آمیزی

کار با کاغذ : مچاله و صاف کردن (*)– پاره کردن (*) – تا کردن  

مذهبی : سوره توحید (*)– ناس – آشنایی با مراسم عزاداری و نوحه (*)

کتاب داستان : من بلدم سلام کنم – خودم به دستشویی می روم – من بلدم لالا کنم – من بلدم دست بزنم

نقاشی : کشیدن خط راست (*)

شعر : اتل متل (*)– عمو زنجیرباف (*)– میوه نخور نشسته (*)– بهداشت – کشور ما ایران – مثل قند شیرینم – چک چک باران – دو چشم دارم ... – یه دونه دو دونه

خوشکل مامان شما به شعر و کتاب خیلی علاقمندی شعر اتل متل و عموزنجیرباف و میوه نخور نشسته رو خیلی دوست داری و می خونی – بقیه شعرا رو به کمک منو و بابایی می خونی مثلا ما می گیم کشور ما تو میگی ایران و .......

زندگی مامان

 دو چشم دارم          مثل دو شمع روشنه       مال منه مال منه

دو گوش دارم        کارش چیه ؟                شنیدنه ، مال منه مال منه

دو دست دارم        محکمه مثل آهنه           مال منه مال منه

دو پا دارم کارش    کارش چیه ؟               دویدنه ، مال منه مال منه

 وقتی این شعرو می خونیم خیلی قشنگ حرکاتشو انجام میدی به هر کدوم از اعضا اشاره می کنی و قسمتی که میگه مال منه مال منه دستاتو جمع می کنه تو سینه که خیلی خوردنی میشی و همه ذوق می کنن یا اونجایی که میگه محکمه مثل آهنه دستاتو مشت می کنی و میاری جلو

 غنچه های باغ زندگی

کتاب شادی و قصه فصلها که من و بابایی واست می خونیم خیلی خیلی دوسش داری و تقریبا همشو حفظ کردی یا کتاب تولدت مبارک و کتابای دیگه هم بعضی جاهاشو همراه ما می خونی

شیرین تر از عسل

وقتی می خوای بخوابی حتما باید کتاب بخونیم یا قصه بگیم :

مامان : یکی بود                                 پارسا : یکی نبود

مامان : زیر گنید                                پارسا : کبود

مامان : غیر از خدا                            پارسا : هیچکی نبود

مامان : یه پسر تپلو خشکل بود             پارسا : اسمش پارسا بود

 

با تشکر از مهد کودک دنیای شیرین و سرکار خانم جعفری تشویقتشویقبای بایبای بایبای بای

                       

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

خاله راضیه
8 بهمن 91 9:32
الهی فداش بشم که اینقدر با مزه است این جوجه کوشولو شیطون و بلا اون خنده هات منو کشته
نیم وجبی
8 بهمن 91 20:19
عزیزم چه چیزای خوبی بهت یاد دادن واسه گل پسری
نسیم -مامان آرتین
9 بهمن 91 8:53
الهی این چشم قشنگ من چه چیزایی بلده
یعنی آرتین منم کی میتونی این جوری شعر بخونه
داداش پارساجون یادش میدی


ایشالا . ای به چشم خاله جون حتما .
مامان پارسا
9 بهمن 91 14:32
عزیزم خوشحال شدیم به وبلاگ پارسا سرزدین با افتخار لینک شدین
نسرین خاله اسما
9 بهمن 91 20:31
به به پارسا جون چه چیزهای خوبی یاد گرفتی عزیزم
متین من
13 بهمن 91 15:57
سلام دوست خوبم ممنونم که واسه پست خصوصی ام نظرگذاشتی وباعث دلگرمی ام شدی چندروزی که با این قضیه کناراومدم واقعا ازت ممنونم آفرین به پارسا خوشکله چه شعرخوشکلی راستی مهددنیای شیرین کجای شیرازه ؟


سلام عزیزم خواهش می کنم . معالی آباد