پارسای سه ساله
واقعا روند رشد بچه ها خیلی جالبه هر ماه نسبت به ماه قبل تغییر می کنند همیشه وقتی این جمله ها رو می شنیدم فکر نمی کردم اینطوری باشه ولی هر چی پارسا بزرگتر میشه بیشتر به این قضیه میرسم.
عکس گرفتن از شما موقع ارتکاب جرم خیلی مشکله ولی این عکسا رو تو یک ماه اخیر گرفتم.
اواخر فروردین عروسی پسردایی مامان بود به شما خیلی خوش گذشت کلی رقصیدی از اون موقع تا حالا همش میگی بریم عروسی ، برقصیم ، دست بزنیم ، کِل بزنیم .
نوع دست دادنت عوض شده و مدل بزن قَدِش شده و یه سری کلماتی موقع احوالپرسی به کار میبری که همه میخوان بچلوننت مثلا کوچیکم ، چاکرم ، مخلصم ، سلام مامان برسون سلام باباتم برسون. کلماتشو خیلی پرانرژی و با احساس میگی مثلا سلام رو کشیده میگی .عروسی که رفته بودیم شوهر خاله (آقای شکری) رو خیلی تحویل گرفتی و همینطوری باهاش احوالپرسی کردی انقدر شیرین شده بودی که چنان فشارت داد که اشکت دراومد.
چند روز پیش که میخواستیم با خاله نادیا بریم بیرون وقتی تصیم گرفتیم شام بگیریم شما سریع گفتی پیتزا بخریم و این شد اولین سفارش غذا . البته سعی می کنم تا اونجایی که میشه پیتزای بیرون نخوری ولی از اون موقع هروقت از جلو یه فست فود رَد میشیم فورا میگی پیتزا می خوام یا خونه ظرف پیتزا رو برمیداری میگی پیتزا درست کن .
عاشق مبل بادی هستی که خاله راضیه واست خریده بود طوری که موقع غذا خوردن اونو میاری یه گل میزم میذاری جلوت و بعد شروع می کنی به غذا خوردن یه عادت خوب که موقع تماشای تلویزیون دیگه خیلی نزدیک نمیری و رو مبل میشینی . بعضی وقتا از مهد که میای خونه میگی مبل بادی سلام یا موقع رفتن خدافظ مبل بادی
عاشق دَدَر رفتنی حتی اگه تو تراس باشه اول میگی خدافظ خدافظ مامان من میرم دَدَر ، شیر و کیک بیار بعدشم مبل بادی و عروسکاتو می بری اونجا و بازی می کنی
شیرینی دانمارکی ، کیک تولد ، پاستیل ، آبمیوه و پرتقال رو خیلی دوست داری هرمیوه فروشی می بینی می گی پرتقال بخریم.
عاشق پارک و شهربازی هستی وقتی هم رو این قضیه کلیک می کنی به هیچ طریقی نمیشه حواستو پرت کرد کلی انرژی صرف می کنیم تا یادت بره ولی دوباره میگی بریم شهربازی البته دیگه تقریبا با عصبانیت . وقتی میریم شهربازی بابا رو حسابی میندازی تو خرج اول میری سراغ رستوران یا فست فود بعدشم بازی . دیروز عصر رفتی آرایشگاه برخلاف سریهای قبل خیلی پسر خوبی بودی به خاطر همین به پیشنهاد خودت ساندویچ خوردیم بعدم رفتیم پارک طبق معممول رفتی سمت استخر توپ که خیلی دوست داری تا می گفتیم برو قلعه بادی می گفتی می ترسم آقایی که مسئولش بود چند بار شما رو با خودش برد تا راه افتادی طوری که رفته بودی بالا
می رقصیدی و ذوق می کردی متاسفانه دوربین همرام نبود.
جدیدا خیلی دستور میدی مثلا برو آب بیار ، سالاد درست کن یا وقتی میری مهد کیفتو برمیداری ، مامان سیب گذاشتی ، پرتقالم گذاشتی ، ماست گذاشتی .