پارسا و گردش و تفریح
این روزا از هر فرصتی برای گردش بردنت استفاده می کنم حداقل هفته ای دوبار پارک یا شهربازی یا تفریح خارج از شهر
روز چهارشنبه 15 خرداد با خانواده خاله مهین ، دایی بهرام و عزیز جون رفتیم غوره دون بیضا تا چشمت افتاد به چشمه گفتی بریم دریا هر چی می گفتم مامان این چشمه است میگفتی نه دریا
آب چشمه خیلی سرد بود ولی اصرار داشتی که بری وسط آب همین کارو کردی ولی تا نشستی تو آب یخ کردی و با گریه بلندت کردیم
نازی ببعی
یه مدتیه عاشق ببعی و مرغ و خروس شدی از صبح تا غروب که برگشتیم می گفتی بریم پیش ببعی ها و هر سری دست به دامن یه نفر میشدی که بری پیش ببعی ها هر کاری می کردیم که ازشون فاصله بگیری نمی شد.
موقع برگشت چند تاپسر یه خانواده شلوغ داشتن می رقصیدن نگاشون می کردی و منتظر بودی که یه چیزی بگن تا دعوتت کردن با آهنگ بندری بعدشم باباکرم رفتی وسط کلی ذوق کردن و باهات عکس و فیلم گرفتن
هر جا میریم گل میبینی سریع میگی واسه مامان گل بچینم اینم واسه بابا ، این واسه دایی بهرام و ....