پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 29 روز سن داره

پارسا كوچولو

اولین مسافرت با قطار

حدوداً از یک ماه قبل تصمیم گرفتیم با خاله نادیا و شوهرش بریم مشهد زیارت امام رضا و دیدن خاله راضیه و هم اینکه آب و هوایی تازه کنیم بلیط قطار تهیه کردیم یه هفته مونده بود به سفر دکتر اجازه مسافرت به خاله نادیا نداد چون تازه باردار شده بود خیلی ضدحال خوردیم بابایی ه م با کلی بدبختی تونست چند روز مرخصی بگیره روز چهارشنبه 6/10/91 به اتفاق عزیزجون و بابایی حرکت کردیم از اولی که سوار شدیم شما تا یه نیم ساعتی مدام می گفتی بریم دَدَر . یه مشکلی که پیدا کردیم پارسا گلی از دستشویی قطار می ترسید چون وسط واگن ها بود و شدیدا تکون می خورد بار اولی که همراه بابایی رفته بودی چنان جیغ کشیده بودی که چند نفر جمع شده بودند پس تصمیم گرفتیم که ...
19 دی 1391

سومین یلدای پارسا

سلام امسال هم مثل سال قبل شب یلدا خونه خاله شمسی بودیم که حسابی بهمون خوش گذشت پارسا که فکر کنم حداقل یک کیلو میوه خورد ( قابل توجه خاله راضیه که قراره آخر هفته بریم خونشون ) ولی آجیل و بستی و چیزای دیگه نخورد بابایی هم دائم می گفت مریض میشه ها خاله می گفت یه کوچولو شام خورده فقط  داره میوه میخوره . پنج دقیقه می رقصید یه میوه می خورد و همین طور این قضیه تکرار می شد. یلدا یعنی بهانه ای برای در کنار هم شاد بودن و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا . یلداتان مبارک و زندگیتان پر از بهانه های شاد باد .              شب یلدا شب بزم و سرور است ...
2 دی 1391

برنده مسابقه نی نی های فشن

چند روز پیش تو وبلاگ نی نی مد یه مسابقه بود که روزهای آخر از طریق نسیم جون ( مامان آرتین ) باخبر شدم و پارسا رو شرکت دادم یکی از برنده های این مسابقه پسر خوشتیپ من بود خاله راضیه زنگ زده بود که قضیه برنده شدن چیه که بعضی ها تبریک گفتن یادم اومد که به عنوان یه خاطره ثبتش کنم و از کسایی که به پارسا رای دادن تشکر کنم .  آدرس وبلاگ نی نی مد http://ninimod.niniweblog.com/ ...
22 آذر 1391

روزهای خوش و ناخوش پارسا

سلام دوستان وقتی باردار بودم نذر کردم پارسا سالم بدنیا بیاد هر سال محرم به نیت سلامتیش نذری بپزم چون تو آپارتمان نمیشه هر سال زحمتش رو به خاله شمسی میدیم روز جمعه گذشته رفتیم خونه خاله پارسا حسابی درگیر بازی با شوهر خاله بود و حسابی بهش خوش گذشت از اولی که شروع به تقسیم غذا کردیم همش می گفت غذا میخوام جاتون سبز خیلی خوشمزه شده بود ( عدس پلو) پارسا علاقه خاصی به غذا توی ظرفهای یکبار مصرف داره تا آخر شب مشغول خوردن بود بابا می گفت : نذری کیه ؟ جواب می داد : هاتا (پارسا) اما روز شنبه یه اتفاق بد واسه پارسا افتاد رفته بود دستشویی پاهای تپلش چون خیس بود تو دمپایی گیر کرده بود وقتی می خواست درشون بیاره یه لحظه ازش غافل شدم ...
21 آذر 1391

اولین اردوی پارساجان

شاید برای خیلی ها جالب باشه که بچه های دو سه ساله تو یه ماشین باهم بشینن و برن گردش    پارسا و دوستاش دیروز برای اولین بار رفتند اردو . ساعت 8 صبح رفتیم مهد تا همه بچه ها جمع شدن ساعت 9 بود که دیگه ماشین حرکت کرد یه اتوبوس بود یه مینی بوس بچه های گروه دو تا سه سال سوار مینی بوس شدن خیلی باحال بود روی یه صندلی جفت سه تا بچه کوچولو نشسته بودن . پارسا از تو ماشین دست تکون می داد و بوس می فرستاد . رفته بودن پارک بادی سرپوشیده که حسابی بهشون خوش گذشته بود هر چند که تا ساعت 12 برگشتند ولی یه تجربه جمعی خیلی خوب واسه همه بچه ها بود.   انشاءاله که همیشه خوش باشی عشق من   ...
16 آذر 1391

پارسا و دهه محرم

سلام دوستان عزیز ببخشید دیر اومدم . ایام عزاداری امام حسین (ع) رو خدمت همتون تسلیت عرض می کنم. ما که سعی کردیم تا اونجایی که امکان پذیر بود پارسا رو ببریم هیئت و مراسم های عزاداری تا از همین الان با مراسم وآئین های مذهبی کشورمون آشنا بشه . البته ناگفته نمونه که خودش واقعا علاقمنده و این چند روز دائم می گفت حسین حسین - یا حسین و یا صلوات می فرستاد و با شور خاصی سینه زنی می کرد چون من شبها تا ساعت 8 سرکار بودم بابای پارسا می رفت مهد دنبالش. از قبل زنگ می زدم تا آماده باشه مدیر مهد گفت پارسا چقدر میره مهمونی ٰگفتیم مهمونی نیست میره هیئت خیلی تعجب کرده بودن چون همیشه تو مهد با رقصش همه رو سرگرم میکنه می گفتن پارسا و هیئت ؟؟؟؟!...
7 آذر 1391

عکس های پاییز 91

  این آقا پسر که می بینید تازگی ها خیلی شیطون شده و همش کارش شده خنده و شیرین کاری هر جا می ریم میگن ماشالا چقدر روحیه ش شاده . تازه خیلی هم قانونمنده تا ماشین سوار میشه میگه کمربند  این عکسو یک ماه پیش تخت جمشید گرفتیم یادش بخیر با خاله راضیه اینا رفته بودیم خیلی خوش گذشت.  تا می خوایم عکس بگیریم دهنشو باز می کنه میگه هَ تا خودشو لوس کنه .   اینم یه نوع تلویزیون تماشاکردنه دیگه ! تو کارتون به این کوچیکی بشینی و حالشو ببری   چه پسر تمیز و خوشکلی .... عافیت باشه عزیزم . هفته قبل تولد حلما بود متاسفانه موفق نشدم عکسای خیلی خوبی بگیرم چون پارسا پشت سر ...
28 آبان 1391

تغییرات اتاق جدید

سلام دوستای گلم بالاخره از اول آبان رفتیم خونه جدید که پارسا گلی خیلی خوشش اومده البته بگذریم که چقدر منو و بابایی رو اذیت کرد به خاطر کنجکاوی و شیطنت پارسا مجبور شدیم تبعیدش کنیم یه شب خونه خاله شمسی خوابید یه روز کامل پیش زن دایی طاهره یه روزم تا ساعت 10 شب مهد بود ولی بازم وقتی اومد انگار زلزله اومد ولی خوب دلم نمیومد از خودم دورش کنم البته تقصیری هم نداشت چون من و بابا درگیر بودیم تلوزیون و کامپیوتر هم وصل نبود حسابی کلافه و بهانه گیر شده بود . بعد از چند روز بالاخره سر و سامون گرفتیم و حسابی باهاش بازی کردم . چیدمان اتاق پارسا رو هم خاله نادیا زحمت کشید. پرده ben10 فرش شرک ...
25 آبان 1391

عزیزم روزت مبارک

روزت مبارک عزیز دل مامان  امروز صبح ساعت 10:30 جشن روز جهانی کودک بود بابایی پارسا رو برد مهد کودک فکر کنم خیلی بهش خوش گذشته بود چون جشن تا ساعت 12:30 بود دیگه نیومد خونه و ناهارشو گذاشتم که اونجا بخوره ولی دلم طاقت نیاورد و قبل از اینکه بیام سرکار رفتم مهد که ببینمش خانم مربی می گفت اگه شما رو ببینه گریه میکنه که بیاد خونه ولی پسر گل من خیلی آقا بود و بعد از پنج دقیقه دوباره رفت کلاس .   پارسا جونم امروز رکورد موندن توی مهدو زد( 10 ساعت ) فدات شم الهی ولی به قول بابایی پارسا شبانه روز هم اونجا باشه خسته نمیشه.   هدیه های روز جهانی کودک تقدیم به پارساجون : ...
18 آبان 1391